جدول جو
جدول جو

معنی ساعت ساز - جستجوی لغت در جدول جو

ساعت ساز
آنکه ساعت بسازد، سازندۀ ساعت، کسی که ساعت را تعمیر کند
تصویری از ساعت ساز
تصویر ساعت ساز
فرهنگ فارسی عمید
ساعت ساز
(گُ تَ / تِ)
کسی که ساعت میسازد. آنکه شغل او ساختن یا تعمیر ساعت است
لغت نامه دهخدا
ساعت ساز
کسی که ساعت سازد، کسی که ساعت را تعمیر کند
تصویری از ساعت ساز
تصویر ساعت ساز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست ساز
تصویر راست ساز
راست کننده
فرهنگ فارسی عمید
(گُدَ / دِ)
آنکه سعد و نحس ساعات را سنجد. رجوع به ساعت سنجی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ تِ سَ)
ساعت نیک. ساعت مبارک. وقتی که در آن برخی کارها شاید. ضدّ ساعت نحس. در تذکره الملوک آمده: فصل دوم در بیان شغل مقرب الخاقان منجم باشی است. مشارالیه هر روزه به دستور اطباء به در دولتخانه حاضر میشد که اگر پادشاه و مقربان به جهت بنای امری، و اختیار سفری، و رخت نو پوشیدن و بریدن، تحقیق ساعت سعد فرمایند عرض نماید. (تذکره الملوک چ تهران ص 20). رجوع به ساعت دیدن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ عَ)
ساعت بساعت. ساعت تا ساعت. دمبدم. لحظه بلحظه:
بدان باید نگریست که ساعت ساعت خللی افتد. (تاریخ بیهقی چ ادیب پیشاوری ص 426).
ای دل تو برو در بر جانان می باش
ساعت ساعت منتظر جان می باش.
انوری (دیوان چ نفیسی ص 611).
رجوع به ساعت بساعت شود، ناگهان. غفلهً: اگر هزار چنین کنند من نام نیکوی خود زشت نکنم که پیر شده ام و ساعت ساعت مرگ دررسد. (ایضاً ص 337)
لغت نامه دهخدا
مستقیم کننده، راست کننده، از کجی برآرنده، استقامت دهنده،
نوعی از فنون سازندگی و صفتی از صفات سازهای ذوالاوتار است، (آنندراج) (برهان)، یکی از صفات سازهای ذوالاوتار و هم آهنگ، (ناظم الاطباء)، در اصطلاح الکتریسیته: مستقیم کننده در چراغهائی که برای برق بکار میرود،
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساعت سازی
تصویر ساعت سازی
شغل و عمل ساعت ساز، مغازه ساعت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعتساز
تصویر ساعتساز
جامساز
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از فنون سازندگی، صفتی از صفات سازهای ذوات الاوتار، چراغی که در دستگاه برق امتداد جریان را از یک طرف مستقیم میکند دستگاهی که یک جریان الکتریکی متناوب را به یک جریان یک طرفه تبدیل نماید مستقیم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعت سنج
تصویر ساعت سنج
تسوسنج آنکه سعد و نحس ساعت را بسنجد
فرهنگ لغت هوشیار
ساختمان سازی، بناسازی، خانه سازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد